درباره وبلاگ

بسم الله . گاهی به آدم حس های خاص دست میده مثلا یه وقتایی باتمام وجودت دوست داری خدارو بغل کنی و یه وقت هایی دلت میگیره ازش اینجا جایی است که من راجب حس ها و خاطراتم صحبت میکنم . راجب یه وقتای زندگیم ، یه وقت هایی که خودم و خدا رقمشون میزنیم چون شش دانگ دل من به نام خدااااست . امیدوارم از شنیدنشون لذت ببرید .
آخرین مطالب
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 243
بازدید کل : 66530
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 61
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


اینجا کلبه ی دل من است ، شش دانگش هم به نام خداست .
چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, :: 18:3 ::  نويسنده : نرگس بانو        

دیشب دست به قلم شدم و یه پست فوق العاده نوشتم با " عنوانه شکر... "

به نظرم خیلی عالی شده بود در حدی که ذوق داشتم سریع بزارمش تو وبلاگ

وقتی همه کاراشو انجام دادم

بدون اینکه سیوش کنم خواستم براش عکس بزارم که یه دفعه همه چی پریددددددددگریه

یکی دو ساعت واسش وقت گذاشتم ، تا ساعت 2 داشتم روش کار میکردم

ولـــــــــــــــــــــی....

وقتی پاک شد یه ربع همین جوری خشکم زد ، باورم نمیشد !!!

وقتی دیدم هوای اتاق داره خفم میکنه رفتم تو حیاط ؛

اعصابم خورد بود بدجور ، ولی وقتی دیدم بارووون میبارید

رفتم زیر بارون 

به خودم گفتم شاید توی اون مطلب چیزی بوده که خدا نخواسته ثبت بشه

پس بیخیالش شو و برو بخواب

البته چاره ای هم نداشتم ولی حسنش این بود که  آروم شده بودم ...

امروزم هرچی سعی کردم دوباره بنویسم نشد ، یعنی نیومد!

علی الحساب این پست و داشته باشد تا با " شکر ..." برگردم خدمتتون ان شاالله

یادمون باشه توی هر اتفاق از زندگیمون حکمتی نهفته

کافیه حواسمونو جمع کنیم ...

 



چهار شنبه 6 شهريور 1392برچسب:, :: 23:4 ::  نويسنده : نرگس بانو        

مسئولیتــــــ ...

لغتی که گاهی خیلی سنگینه ، گاهی لذت بخشه ، گاهی آرامش بخشه ، گاهی هم اعصاب خورد کن !

اینهمه تضاد تو یه کلمـــــه ؟!!!

مسئولیت مسلمان بودن ، مسئولیت ایرانی بودن ، مسئولیت دانشجو بودن ،

مسئولیت دختر بودن ، مسئولیت خواهر بودن ،

مسئولیتــــ مسئــــــول بودن

مسئولیت بندگی ووو

یه زمانی عشق مسئولیت بودم
مسئولیت بهم آرامش میداد
هرچه قدر بیشتر بهتر...
الانم دوستش دارم، اصلا بدون مسئولیت زندگی برام معنی نداره ولی...

دلیلشو نمیدونم

ولی دیگه زود خسته میشم ! گردنم توانش کم شده و بارسنگینو نمیکشه ...

میتـــــرسم ...

میتـــــرسم از مسئوله خوبی نبودن ، میترسم از کم آوردن

تا بهم فشار میاد اولین چیزی که به ذهنم میرسه ، فـــــــــــراره !

فرار به جای موندن و استقامتــــــ ...

دوست ندارم کم بیارم ، ضعیف باشم  و میدون خالی کنم...

همیشه دوست داشتم قوی بودم و مفید و مقاوم

اینو قبول دارین که  وقتی لایقی مسئولی؟؟؟!

ولــی

خیـــــلی سخته اثباتــــ  لیـــاقت در مسئولیتـــــ ؛ اینو از ته دلم گفتم !!!!

راجب مسئولیت بازم باهم حرف میزنیم ...

" دعا کنید برای مسئوله خوبی بودنمون "